تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

دختر اين روزاي من

فرشته كوچولوي مامان و بابا سلام نميدونم با چه زبوني و چگونه از خداوند بخاطر وجود نازنينت تشكر كنم .انقده برام عزيزي كه نميتونم هيچ اندازه اي رو براش در نظر بگيرم.خدايا شكر . اين روزا جمع سه نفره ما خيلي گرم و دوست داشتنيه.تو دختر اروم و صبوري هستي بر عكس اون زماني كه تو شكمم بودي و مدام بازيگوشي ميكردي. روز 26 ابان نوبت دكتر داشتي پيش خانوم دكتر مژگان شاهيان .وقتي كه برديمت تو مطب و  ويزيت شدي دكتر  از روند  رشدت راضي بود و واست يه قطره مولتي ويتامين نوشت كه بايد روزي 12 قطره ازش بخوري  و شما هم از اونجا كه دختر خوبي هستي بدون هيچ نق نقي راحت ميخوري   الهي هميشه تندرست و سالم باشي و هيچ غباري روي چون ماهتو ...
7 آذر 1391

خوش اومدي به خونت تيانا عمرم

امروز روز عاشورا ساعت 6 عصر تيانا از خونه مادر جون اومد به خونه خودش دختر نازنينم بعد از 15 روز كه به خونه اومديم در و ديوار و فضاي خونه يه حال و هواي ديگه داشت ديگه زندگي 2 نفري من وبابا تمام شو بود و يه فرشته به جمعمون اضاف . روز شنبه 20 ابان ساعت 8 صبح بايد ميرفتم بيمارستان واسه ازمايش قبل از عمل . اما از اونجا كه نيمه شب وضعيتم اورژانسي شد تا رسيديم به بيمارستان ،خانوم دكتر چكم كرد و اورژانسي فرستادم اتاق عمل . شما دختر گلم ساعت 10:15 دقيقه صبح بدنيا اومدي من ساعت 12:30 به هوش اومدم . خيلي درد داشتم واز شدت درد ناله ميكردم اما وقتي گذاشتنت تو بغلم تمام دردام يادم رفت . روز شنبه ،يكشنبه ودوشنبه صبح تو بيمارستان بستري بوديم و دوش...
5 آذر 1391

ايشالله با ني ني تو بغل بر ميگردم

سلام دوستاي خوب و مهربون من دارم ميرم بيمارستان تا اينكه فردا ني نيمو بغل بگيرم براتون دعا ميكنم شمام برا من و ني ني دعا كنيد . التماس دعا تا 10 روز نميتونم بيام چون ميرم خونه مامانم .عكساي تينا رو خاله ي تيانا ميذاره تو وب دخترش وندا اين ادرسشه :              www.vandaniniweblog.com  
20 آبان 1391

فرشته ام ميخواد زميني شه

سلام فرشته كوچولوي من قربونت برم كه قراره 3 روزه ديگه زميني شي و بياي تو كانون خانواده و گرماشو دو چندان كني امروز نوبت اخرين ويزيتم بود ،با خاله ميترا رفتيم معرفي نامه از بيمه گرفتيم و بعد هم رفتيم تا ويزيت شيم بعد از كلي انتظار دكتر چكمون كرد خدا رو شكر هم من خوب بودم و هم تو ميدوني وزنم به 78 رسيده حسابي ورم كردم ،طوريكه راه رفتن و نشستن و خوابيدن برام خيلي سخت شده اما چه ميشه كرد ،بايد تحمل كرد . امروز تشكيل پرونده هم دادم ،دكتر بيهوشي هم ويزيتم كرد و گفت كه به صلاحه كه بيحسي بگيرم اما من مخالفت كردم و گفتم ميخوام بيهوش باشم . قرار بر اين شد كه شنبه 20 ابان ماه صبح ناشتا برم بيمارستان و يه سري ازمايشهاي قبل عمل رو انجام بدم و...
17 آبان 1391

بدون عنوان

دلبند ماماني سلام نفسم عيدت مبارك گلم . 2-3 روزي كه بمناسبت عيد غدير تعطيل بود  از اهواز دختر عمه بابايي با خانواده اش اومدن خونمون . يه سر رفتيم تخت جمشيد و يه سر هم حرم شاهچراغ .اينبار هم تو يه زاير كوچولو بودي . نميدونم چرا اما با برخورد زايراي ديگه اين فكر به ذهنم رسيد كه شايد من تنها زن حامله اي بودم كه تو حرم بود اخه دلم شكسته بود و بي خجالت گريه ميكردم و همه ازم التماس دعا داشتن و بهم ميگفتن ني ني داري التماس دعا . تازه به شان و جايگاه والاي مادر بودن پي بردم و از خدا خواستم تا كمكم كنه تا مادر خوبي باشم همين الان مهمانها رفتن و فرصت كردم بيام پاي نت . هفته ديگه مثل امروز شما تمام زندگيم تو اين دنيا پا گذاشتي و منو ...
14 آبان 1391

دختر شيرينم

واي ماماني كم كم دارم يه مامان واقعي ميشم من كه خوابشو هم نميديدم  به اين زودي مامان شم چيزي ديگه نمونده تا چشماتو بدنت و موهاتو و تمام وجودتو لمس كنم خدايا چه احساس قشنگيه شكككككككككككككككككككككككككككككككررررررررررررررررررررررت هزاران هزار بار ديروز نوبت دكترم بود مثل هميشه وضعيت 2تامون خوب بود اون قلب كوشولوت مثل اهنگ زندگي برام ميزد و من با شنيدنش عشق ميكردم الهي كه قربونت برم دختركم  ديگه صبر همه تمام شده و همه دارن لحظه شماري ميكنن تا بدنيا بياي هر جا و همه جا حرف از تولد تو عزيزمه ايشالله سالم بياي تو بغلم نفسم يه جلسه ديگه نوبت دكتر دارم كه 4 شنبه هفته اينده 17 ابان ماه ميشه بعدشم كه تشكيل پرونده و زايمان ي...
9 آبان 1391

دلتنگي ماماني

عشقم عزيزم سلام الهي كه من فدات بشم خوبي دخترم ؟ من كه ثانيه به ثانيه انتظارم واسه ديدن و بغل گرفتنت بيشتر ميشه . ديروز اولين باران پاييزي باريد و بهمراه اون چشماي منم بيكار ننشستن ميدوني چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اخه دلم خيلي گرفته بود ،با بابايي رفتيم بيرون و من تو ماشين منتظر بابايي نشستم تا كارش رو انجام بده داشتم باهات حرف ميزدم كه باران باريد يهو زدم زير گريه اخه چيزي نمونده تا بياي و لمست كنم و،دلم واسه تكون خوردناي تو دلي تنگ ميشه برا حرف زدنا و.............. و ديگه معلوم نيست من بتونم طعم 2باره مادر شدن و بچشم زير باران از خدا خواستو به همه اونايي كه ني ني ندارن خدا يه ني ني بده  و تو هيچ وقت مريض نشي  و ازم ج...
30 مهر 1391

9 ماهگي تيانا

دخترم ملكه زندگيم سلام عزيزم از تكونايي كه ميخوري معلومه حالت حسابي خوبه خدا رو شكر عزيزم اما اين روزها به من سخت تر و سخت تر ميگ/ذره اما به خاطر تو عزيزم تحمل ميكنم چيز ديگه اي نمونده فقط 25 روز ديگه مونده تا بگيرمت تو بغلم دكتر هم از وضعيت جفتمون راضيه، اميدوارم خوب تونسته باشم بهت رسيده باشم عزيز دلم بيصبرانه منتظرتيم دختر پاييزي من
26 مهر 1391

ببعي تيانا

سلام عشقم مامانی خوبی ؟ اینروزا خیلی اذیتم و کلافه . کلاسای بابایی شروع شد و من و تو فرصت بیشتری داریم تا با هم خلوت کنیم قربونت برم الهی امروز رفتیم مجتمع زیتون و این ببعی ناز رو برات خریديم مبارکت باشه قند عسلم رو سيسمونيت تخت نبود چون خونمون كوچيكه و جا نداشتيم نذاشتم مادر واست بخره .گهوارتم جمع بود . نشد كه ازش عكس بندازم انقدر سخت میگذره که الان دستم خواب رفته و قدرت بیشتر نوشتن رو ندارم ببخش عزیزم ...
16 مهر 1391