تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

چكاپ يكماهگي

دخمل ناز من سلام عشق مامان چقده تو بلايي ،نفسم ديروز همراه با 1 ماهه شدنت نوبت دكترت هم بود تا چك بشي بعد از ظهر رفتيم مطب خانوم دكتر شاهيان ساعت 8 نوبتمون شد وقتي ويزيت شدي خدا رو شكر همه چيز عالي بود و دكتر ازت تعريف ميكرد وزنت شده بود 4 كيلو و 330 گرم ،قدت 56 سانتي متر و دور سرت 35 سانتي متر الهي قربونت بشم كه تو اين يكماه پيشرفتت خوب بوده ماشالله به تياناي نازنينم بعدش رفتيم تا برات لباس بخريم اما مغازه ها تعطيل شده بودن اخه خونه خاله جميله معطل شديم و دير رفتيم بازار.   ...
21 آذر 1391

1 ماهه شدنت مبارك

حكمت و بزرگي خدا رو شكر به خاطر وجود نازنينت تياناي قشنگ من امروز 1 ماهه شدي عسل مامان واي كه چه زود گذشت و لحظه به لحظه خدا رو شكر شاهد پرورش و بزرگ شدنتم عشق مامان حالا ميفهمم كه ميم مثل مادر يعني چي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا مادر نشي نميتوني درك كني وقتي كه چشماتو به چشمام ميدوزي با نگاهت ازم ميخواي باهات حرف بزنم ، وقتي با صداهاي مبهم ميخواي كه بهت شير بدم ، وقتي كه خوابي و با كوچكترين صدايي كه ميدي به سمتت ميام و  ارامشت رو ميبينم واي كه چه لحظه ايه انگار كه تمام دنيا رو بهم هديه ميدن وقتي با گريه هات بهم ميفهموني كه بايد پوشكت رو عوض كنم يا با گريه بهم ميفهموني كه درد داري انگار دنيا روي سرم ...
20 آذر 1391

26 روزگيت

تياناي نانازي من سلام عزيز دلم ديروز ميخواستيم بريم خونه خاله سميه .اينجوري اماده شده بودي بري مهموني:                                                      گل موهاتو ببين چقدر بهت مياد:               بعد كه از خونه خاله اومديم اروم نبودي منم جغجغه تو اوردم اما تو گرفتيش تو دستت.الهي قربونت برم و بعدش ...
19 آذر 1391

حمام تيانا جوني

امروز مادري با صداي تلفن بيدارم كرد و گفت بابايي مياد دنبالت بيايد خونمون .منم از خدا خواسته وسايل حمامتو جمع كردم و اقا جون اومد دنبالمون . خواب بودي كه مادر بردت حمام ؛وقتي بيدار شدي اروم و خندون به مادر نگاه ميكردي از اونجا كه خيلي حمام كردن رو دوست داري توي حمام چيزي نميگفتي و چشماتو درشت كرده بودي و فقط نگاه ميكردي بدون اينكه گريه كني . تا امروز كه 25  روز داري 3 بار حمام كردي. روزهاي حمام رفتنت: 7 روزگي،14 روزگي و 25 روزگي ببخش ماماني چون زمستونه و ميترسم سرما بخوري دير به دير ميبرمت . دوست دارم گل خوشبوي زندگيم   ...
19 آذر 1391

عكسهاي دخترم تيانا

           درب بخش بستري   عكسهاي بيمارستان تيانا:                                                   سمت راست اراد قرباني هم اتاقي تيانا   ...
16 آذر 1391

مونس شبهاي من

تيانا مدام ميخواد مونس شبهام باشه و تا  صبح درد دل كنه اخه طاقت دوري مامانشو نداره همچنان دلدرد داري و اذيتي ،اما ديروز بعداز ظهر تا ساعت 11 شب فقط گريه ميكردي تا اينكه عمه صاحبخونه اومدو قولنجتو گرفت. منم قنداقت كردم و خدا رو شكر تا صبح راحت خوابيدي بريم چند تا عكس ببينيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ميريم ادامه مطلب::::::::::::::::::::::::::   ساعت 2:36 دقيقه شب داري دستتو ميخوري   كادو عمو محمد   هديه هاي مادر جون + لباسي كه تنت كردم   هديه ي  عمو علي ،بابايي   گرمت شده بود ،لباسهاتو كم كردم اروم شدي   بابا از خانه و كاشانه برات خريده ...
14 آذر 1391

بدون عنوان

سلام دردونه ي مامان .الهي كه دورت بگردم .حالت كه الهي شكر خوبه . دلبريهات و خنديدن هاتم كه جاي خود داره .منم فداي ثانيه به ثانيه وجودت ميشم .الهي كه هميشه سالم باشي . شبها اصلا توي گهواره نميخوابي عزيزم و بايد روي تخت بين من و بابا لالا كني و اين يه ارامش خاص واسه منه. امروز مادري با صداي تلفن بيدارم كرد فداشتم صحبت ميكردم اما چشمم به تو بود كه يكدفعه ديدم كپ شدي .اخه قربونت برم حالا زوده بخواي اطوار در بياري ،ففه ميشيا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! الانم كه راحت مثل هميشه خوابيدي   ...
14 آذر 1391

21 روزگيت مبارك

عمر ماماني سلام قربونت بشم خوبي عزيز دلم؟ 21 روزگيت مبارك نفسم الهي هميشه سالم باشي كه من طاقت ندارم ناراحتيتو ببينم. واي ماماني نميدونم چطوري احساساتم رو بنويسم برات ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از معصوميتت ؛ صبوريت ؛خنده هات ؛سلامتيت؟؛زيباييت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از چي و از كدومشون؟؟؟؟؟؟؟ خدا رو هزاران هزار بار شكر 5 شنبه شب همكاراي بابايي به ميمنت تولد تو اومدن خونمون تو رو ببينن البته با خانومهاشون تو انقده دختر خوبي بودي كه همشون عاشقت شدن الهي دورت بگردم ديروز جمعه هم خاله ميترا اينا اومدن پيشت انقده براشون ميخنديدي كه خودشونو از ذوق كشتن ما از بد شانسي من 2 روزي هست كه سرما خوردم ديشب سپردمت به خاله تا برم د...
11 آذر 1391