تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

اغاز 4 ماهگي با اولين تفريح

خدا رو هزاران مرتبه شكر كه 90 روزه مهمونمون هستي و سالم وتندرستي دنياي من سلام مباركهههههههههههههههههههههههههههه قربونت برم كه لحظه به لحظه بيشتر برات تب ميكنم و عزيزتر ميشي برام ديروز بردمت بهداشت واسه چكاپ اما چون دير رفتم تعطيل شده بود بعدش رفتيم خونه مادر جون كه خاله سوسني اونجا بود و ازش خواستم ببردت حمام و زحمت كشيد و بردت . برعكس هميشه تو حمام خيلي گريه كردي ،شايد چون متد خاله با مادر فرق ميكرد!!!!!!!!!!!!!!! عسلم وقتي اومدي بيرون خوردني تر شده بودي. امروز هم كه شما به ماه 4 زندگيت پا گذاشتي بابايي گفتن كه به اين مناسبت بريم بيرون ،رفتيم تخت جمشيد . شما انقدر ذوق ميكردي ،تو ماشين ...
20 بهمن 1391

اينم عكسها

يه چند تا عكس با هم ببينيم عزيز دلم گذاشتمت تو كالسكه تا بيشتر حواسم بهت باشه اما انقده كش و قوس رفتي كه پاهات از كالسكه زد بيرون عادت داري وقتي ميري تو گهواره كه بخوابي سريع دستاتو ميكني تو دهنت مثلا خوابت ميومد و ميخواستي بخوابي اما از من بيدار تري اينا رو واست خريده بوديم اين اويز رو هم خريديم كه خيلي دوسش داري همه ي زندگي مامان و بابا: هميشه بمان ...
19 بهمن 1391

دختر باهوش من

   دختر زيباي من سلام اينروزا تو خونه خيلي حوصله ات سر ميره و فقط دوست داري بغل باشي  و بچرخي . ديروز ميخواستيم بريم خيابون تا واست خريد كنيم ،وقتي امادت كردم گذاشتمت تو گهواره تا اماده بشم داشتي واسه مي مي گريه ميكردي اخه خوابت ميومد،اهميت ندادم و گفتم تو ماشين بهت ميدم وقتي رفتيم تو ماشين متوجه شدي و هر كاري كردم مي مي نخوردي و گريه ميكردي تا بلندت كنم ،بيرون رو ببيني . الهي قربونت بشم كه انقده باهوشي. واسه خريد هم اصلا اذيتم نكردي ،فقط برگشتنه گريه كردي واسه مي مي كه خوردي و اروم خوابيدي . دورت بگردم كه بي تو و بابايي زندگي واسم هيچه و معنايي نداره. الهي كه جمع 3 نفرمون هميشه پا بر جا باشه و خ...
17 بهمن 1391

عكسهاي چراغ خونه

عزيز دل من كه روز بروز داري جذابترو دوست داشتني تر ميشي . قربونت برم چراغ خونه.           فداي نگاهت   قربونت برم كه ژيمناستيك رو انتخاب كردي     انقده خوردني شدي كه همه جا نقل مجلسي . الهي كه هميشه سالم باشي و لبات خندون . ...
17 بهمن 1391

گفتي د د

فرشته ي كوچولوي ماماني عاشقه ايني كه يكي باهات حرف بزنه. اگه كسي باشه و بهت محل نذاره با دراوردن صدا توجهشو به خودت جلب ميكني تا با هم گپ بزنيد ميگي اوقه ،اونقه و د د.................. امروز تو بغلم بودي كه 2 بار با اختلاف چند ثانيه گفتي د د خودمو كشتم بس كه ذوقت رو كردم قربون دخترم بشم. الانم كه دارم مينويسم ،چنان دست و پا ميزني كه نفس نفس ميزني.بغلت كردم اما پاهاتو مياري بالا روي تخته كيبورد. با دستات بازي ميكني و سرگرم ميشي ،وقتي ميذارمت تو گهواره تا بخوابي دستاتو ميخوري و ملچ مولوچ راه ميندازي. داشتم پوشكت ميكردم تا بخوابي به صورتت كرم زدم ؛چنان ذوقي كردي(با صدا) كه قند تو دلم اب شد . الهي من فداي ...
13 بهمن 1391

دختر خاله جونت زميني شد

سلام قربونت برم فرشته كوچولوم اينروزا كه خوبي و برامون خوب ميخندي و خوب ادا و اطوار ميريزي . الهي كه دورت بگردم . ديروز فرشته ي خاله جون سميه هم زميني شد .مباااااااااااااااركهههههههههههههههههههه. قربونش برم كه خيلي ماهه.شما دو تا دقيقا 77 روز با هم اختلاف داريد. الهي دورت بگردم كه خيلي گرسنه بودي و واسه شكم گريه ميكردي اما پستونك خوردي و اروم شدي.   اينم جگر گوشه ي خودمه .                       اين لباس رو يه دفعه تو كمدت ديدم وقتي پوشيدم برات ديدم كه داره كوچيك ميشه        ...
8 بهمن 1391

عكس

        عاشق اينجري بغل شدني ،مخصوصا تو بغل بابايي                                               ...
6 بهمن 1391

گردش خانگي

تياناي عزيز دل مامان اين روزا تو خونه با كالسكه اش گردش ميكنه و كلي خوش ميگذرونه خانوم خانوما گهواره اي هم شده بهد از مي مي خوردن و لوس شدن و بگو و بخند مي افته به گريه كه معنيش اينه كه بريم تو گهواره و فقط با گهواره خوابش ميبره.   اينا رو چيدم رو دسته كالسكه و تو ذوقشون رو ميكني.   بعد از چرخيدن خوابت برد و راحت خوابيدي(تو گهواره)      ...
5 بهمن 1391

70 روزه شدي

دختر 70 روزه ي من ؛عمرم سلام تياناي  ناز مامان روزها حسابي دختر خوبيه يا خوابيده يا ميخنده .اما وقتي شب ميشه يه كم اخمو ميشه و بد خلقي ميكنه و تا نيمه هاي شب بيدار ميمونه و نميذاره مامان الهام بخوابه. ماماني هم چون عاشق تيانا جونشه در بست در اختيارشه و كوچيكه دخمليه. الان كه دارم مينويسم تو بغلمي يه كم مي مي خوردي و ارومي و  داري به مانيتور نگاه ميكني. اينم عكساي 70 روزگيت قربونت برم عسلم.   چه نهيبي دادي بهم                                ...
2 بهمن 1391

شعر حمام تيانا

دختر نازم تيانا عزيز ترينه برام وقتي كه روي سر من اب ميريزه تميز ميشم وقتي خودم رو ميشورم پيش همه عزيز ميشم ني ني ميگه:مامان جونم خوب ميشوره پا و تنم مثل يه دسته گل ميشم ؛تميز ميمونه بدنم شامپو و حوله و ليف وسايل حمومه كثيفي با اب گرم ديگه كارش تمومه     امروز مادر جون دخترم رو برده حمام و تا ظهر خواب بوده ؛واسه شب كه خاله اينا اومدن خونه اقا جون و مادر جون  نقل مجلس بوده و تماما خنديده و دلبري كرده و همه رو محو خودش. ديشب تيانا جون خوابش نميومد و تا 4:30 بيدار بود و مامان الهام واسه اينكه بتونه يه كم استراحت كنه بهش پستونك داد و تيانا واسه اولين بار 45 دقيقه مشغول خوردنش شد . اله...
29 دی 1391