تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

دختر دوست داشتني من 9 ماهه شدي

سلام به نور چشمم دختر عزيزم  كه يه لحظه از مامانش غافل نميشه قربونت برم نميذاري بشينم پاي سيستم زود مينويسم و ميرم ورودت به  9 ماهگي مبارك زندگيم از 21 تير هم خودت 4 دست و پا ميري و به همه جاي خونه سر ميزني اينروزا ياد گرفتي و ميشيني .كلاغ پر بازي ميكني ،دستت و به نشونه خداحافظي تكون ميدي ،مرتب در حال رقصيدني . ذوق كردنت شده به صورت دايم در طول روز خوابت خيلي كمه و زود بيدار ميشي 2 شبه واست مسواك ميزنم موقع خواب و خيلي خوب استقبال ميكني. دستتو ميگيري به تخت و پشتي و سبد و روي زانوهات مي ايستي  و يا روي پاهات بلند ميشي اما به صورت خميده . افرين به دختر عزيزم. عاششق هلو هستي و خيلي دوست داري . تقريبا...
26 تير 1392

جوجه ي اواز خوان

سلام به دختر عزيزم كه نفس مامانشه قربونت برم كه يه لحظه هم بدون تو برام معنايي نداره، الهي كه هميشه سالم باشي و من با بودنت عشق كنم. 4 تير وقتي از خواب بيدار شدي بي حال بودي بهت كه دست زدم ديدم تب داري روي 39 بود متوجه كه شدم ديدم واسه دندون دومته برعكس كولر هم خراب بود و گرما هم كه نميشد طاقت اورد . اماده شديم و رفتيم خونه ي اقا جون .اونجا هم تبت ادامه داشت و نا اروم بودي و دوست داشتي همش بغل باشي گر چه اثار اين بغل كردن هنوز هم ادامه داره و يه لحظه غافل نميشي زندايي خيلي دوست داره و بغلت  ميكرد وسعي داشت  با پارچه ي خيس بدنت و خنك نگه داره. شب اومديم خونه و تا فردا ظهرش بهت ق...
13 تير 1392

يه دخمل ،يه زندگي

يه سلام خوشكل به يه دخمل خوشكلتر و مامان تر الهي كه من فدات بشم عزيزم فضاو هوا بي تو غير قابل تحمل شده ؛ اينو ميدوني؟؟؟؟؟؟؟؟ روز جمعه رفتيم خونه خاله سميه تا اش دندونت رو بپزيم تو و اناهل انقده اذيت كردين و اذيت شدين كه يادم رفت از تزيين ديگ عكس بندازم . انقده خوشمزه شده بود .جاي هر كسي كه دوست داره سبز دست خاله جون درد نكنه از وقتي كه بيدار ميشي بايد با هم باشيم تا شب كه ميخوايم بخوابيم اخه به خاطر دندونهات وابستگيهات و بهونه هات بيشتر شده. ايناهاش دندوناتو ببين : دندون شماره 1 ،پايين سمت راست هم جوونه زده نميذاري تا درست عكس بندازيم فورا ميخواي درب لنز رو بگيري. از 4 شنبه 29 ام ياد گرفتي و ميگي :دَ دَ او...
4 تير 1392

بازي وبلاگي

    فا طيما جون منو به اين بازي دعوت كرد و ازش ممنونم . بزرگترین ترس زندگیت؟   ترس از مرگ . اگر ٢٤ساعت نامرئی میشدی چکار میکردی؟ ميرفتم تا ببينم در نبود من چي ميگذره   . اگر غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یک ارزو بین ٥ الی١٢ حرف رو داشته باشه.ان ارزو چیست؟ خونه بخريم     . از میان اسب.سگ.پلنگ.گربه.عقاب کدام را دوست داری؟ اسب . کارتون مورد علاقه کودکیت؟ با خانمان . در پختن چه غذایی تبحر نداری؟ دستپختم خوبه و همه چي رو خوب درست ميكنم . اولین واکنشت موقع عصبانیت؟ زير لب قُر مي...
28 خرداد 1392

اولين مرواريد و 8 ماهگيت مبارك

الهي كه من به قربون تو برم دختر نازم ديروز 7 ماه و 7 روزت بود كه موفق شدم ببرمت چكاپ. وزنت شده بود 7 كيلو 600 گرم و قدت هم 69 سانتي متر . نميدوني اينروزا چه بلايي شدي و چه كارايي انجام ميدي ،دوست دارم درسته قورتت بدم . خوش به حال من كه تو رو دارم،  دردونه. 25 خرداد ساعت 12:12 دقيقه توِ روروئك تو اشپز خونه داشتي بازي ميكردي و من داشتم غذا درست ميكردم كه موقع اب دادن بهت، متوجه شدم مرواريد شماره 1 سمت چپ پايين  جوونه زده و داره ميدرخشه انقده ذوق كردم و بوسيدمت تو هم كه عاشق بازي هستي فكر كردي دارم ميخورمت و ذوق ميكردي و بلند بلند ميخنديدي. سريع با بابايي تماس گرفتم و بابا هم خيلي خوشحال شد .طوريكه وقتي از ادا...
28 خرداد 1392

عكسهاي شاهكارهاي تيانا خانوم

قربونت برم از كارهايي كه ميكني عكس گذاشتم تا ببيني چقدر دلبري ............. درضمن امروز ياد  گرفتي كه با زبونت صداي بشكن در بياري ،ميشكني و سينه خيز ميري . انگشت شصت و اشاره اتو ميكني تو دهن و فوت ميكني ، انگار ميخواي سوت بزني.فدات بشم الهي. از ديروز بهت موز دادم و امروز هم بستني خوردي .نوش جان............. ادامه مطلب عكسهاتو ببين: چهار دست و پا شدنت   تيانا در حمام تيانا بعد از حمام با اردكي كه خيلي دوسش داره يه خواب عميق با صورت سرخ شده   تلاش براي خوردن برگ   بيدار شدن از خواب   قربون ژست با عينكت بشم   بازي با پستونك   بعد از حمام 13/3...
16 خرداد 1392

تيانا شاهكار ميكنه

سلام دخمل نازنينم بالاخره موفق شدم تا بيام و برات بنويسم اخه ماشالله داري ماماني اينروزا انقده وابسته و شيطون شدي كه يه لحظه هم ازم جدا نيستي الهي قربونت برم يه كارايي ميكني كه دلم ميخواد بخورمت. تو اين مدت كلي اتفاق افتاده : 28 ارديبهشت يه دونه ببعي و اسب بادي واست خريديم كلي ذوق ميكردي . اردكت رو هم همون شب اورديم مثل اينكه خيلي دوسش داري .اخه با هر بار ديدنش كلي ميخندي. از 29   ارديبهشت سينه خيز رفتنت شروع شد . فدات بشم كه انقده توانمند و فعالي. از 31 ام روي زانو هات ميري و 1-2 ميكني .دردت تو سرم عاششششششششششششششششقتم از 2 ام خرداد شروع ميكني و الكي جيغ ميزني و بازي ميكني و با زبونت به اصطلاح موتور ميشي و صدا در ميا...
11 خرداد 1392

دختر دردري من

 اينروزا فكر و ذكرت بيرون رفتنه ،عصرها اگه هوا خوب باشه و باد نياد حتما بايد بريم بيرون وگرنه حوصله ات سر ميره و بد خلقي ميكني. وقتي هم كه سوار ماشين ميشيم فقط متوجه ضبط ماشيني يا مي مي ميخوري و ميخوابي . ديروز رفتيم تا بگرديم و پوشك بخريم يه سر رفتيم پارك پرستار ؛تا وسايل بازيها رو ديدي دست و پايي ميزدي كه نگو و نپرس بردمت و 3 بار سرسره سوار شدي .اما چون خيلي باد ميومد و حمام هم رفته بودي ،زود برگشتيم.اينم اولين پارك رفتن دخملي.حيف كه دوربين رو نبرده بوديم. ديروز واسه مرتبه چهارم بردمت حمام ؛خيلي دختر خوبي بودي و اصلا گريه نكردي.قربونت برم الهي. از 2 روز پيش واست حريره و فرني ارد برنج درست ميكنم و خيلي دوست داري .نوش ج...
26 ارديبهشت 1392

عمرم 7 ماهه شدي

  20 ارديبهشت: 6 ماه از زندگي رو پشت سر گذاشتي و وارد ماه هفتم از زندگيت شدي عزيز دلم مبااااااااااااااااااااااااااااااااركه دخمل نازم اصلا باورم نميشه چقدر زود گذشت انگار همين ديروز بود كه متوجه شدم حامله ام اما الان تو 7 ماهته و داري روز به روز بزرگتر و دلبر تر ميشي. 20 تُم بايد واكسن 6 ماهگيت رو ميزدي اما جمعه بود ، شنبه 21 اُم با بابايي رفتيم مركز بهداشت و بعد از چكاپ ،دو تا واكسن تو پاهات زدن الهي بميرم كه دردت اومد و گريه كردي . با اومدنمون به خونه، تب و دردت شروع شد. تبت به 40 رسيد و خيلي گريه ميكردي.شب رو با پوشك خوابيدي  الهي كور بشم ماماني تو گريه ميكردي انگار دنيا رو روي سرم ...
24 ارديبهشت 1392