تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

دختر دردري من

1392/2/26 9:10
نویسنده : مامان الهام
541 بازدید
اشتراک گذاری

 اينروزا فكر و ذكرت بيرون رفتنه ،عصرها اگه هوا خوب باشه و باد نياد حتما بايد بريم بيرون وگرنه حوصله ات سر ميره و بد خلقي ميكني.

وقتي هم كه سوار ماشين ميشيم فقط متوجه ضبط ماشيني يا مي مي ميخوري و ميخوابي .

ديروز رفتيم تا بگرديم و پوشك بخريم يه سر رفتيم پارك پرستار ؛تا وسايل بازيها رو ديدي دست و پايي ميزدي كه نگو و نپرس بردمت و 3 بار سرسره سوار شدي .اما چون خيلي باد ميومد و حمام هم رفته بودي ،زود برگشتيم.اينم اولين پارك رفتن دخملي.حيف كه دوربين رو نبرده بوديم.

ديروز واسه مرتبه چهارم بردمت حمام ؛خيلي دختر خوبي بودي و اصلا گريه نكردي.قربونت برم الهي.

از 2 روز پيش واست حريره و فرني ارد برنج درست ميكنم و خيلي دوست داري .نوش جونت باشه دخمل ماماني.

از 23 اُم عادت كردي وقتي شير ميخوري ،موهاتو ميكشي .البته ميگن چون ميخواي به حرف بياي اينجوريه.

جديدا عاشق تلفن شدي تا گوشي رو دستم ميبيني جيغ ميزني و ميچرخي سمت تلفن و ميخواي صحبت كني .دردت تو سرم باشه، نمكم.

 

اماده !!!!!!!!!!! پيش به سوي دَدَر

اينم پوشكهات

گذاشتم تا خودت وقتي بزرگ شدي ببينيشون

نوزاديت از كَن بِبِه استفاده ميكردي بعدش كانفي حالا هم كه جامپر و اِوي بيبي واست گرفتيم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان طه
29 اردیبهشت 92 11:40
بوس بوس برا دخمل نازت


منم بوس
الهام
30 اردیبهشت 92 15:19
مبارک پوشکت باشه عسلم
با دل خوش استفاده کنی!!!
قربون لبخند ت بشم من!!بخورمت!!بدجوری جاتو تو دلم باز کردیا!!ماچ]
ما هم هر رزد بعد از ظهر گردشیم البته با کالسکه!!


ممنون سلامت باشي.
من اينجوريم ديگه ...........
همه ميخوان منو بخورن پس من چكار كنم؟؟؟؟
انقده خوش ميگذره خاله كه نگو........
نرگسی
31 اردیبهشت 92 1:15
عزیز دلمممممممممم چه جیگری شده تیانا جون


ممنون خاله جون .
ني ني خودت ايشالله جيگر بشه.
مامان طه
1 خرداد 92 11:50
گلم بیا بروزم
فلوریا مامان دیانا
2 خرداد 92 16:36
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
ببخشید ما از قافله جامونده بودیم
هفت ماهگیت مبارک دختر دردری خوشگل من
تیانا جون توی شیراز قحطی اومده که مامان رفته اینقدر پوشک خریده
چقدر لباسهات قشنگه دست مامان و بابا درد نکنه
بابت ناهار خوردنت کلی خندیدم قربون شکل ماهت برم عزیزکم


سلام خاله جوني .
چرا جامونده بودين؟ديانا نميذاره ،اره؟
ممنون،ديگه دارم بزرگ ميشم.
والا چي بگم از دست مامان و بابا هميشه اينجوريه.
اره خوشكلن؟؟؟؟؟؟؟؟مرسي.
چه جوري افتادم تو ديس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا نكنه.بوس.
الهام
4 خرداد 92 16:36
سلاااااااااااااام دختراي شيرازي آپيييييييييييييييم!!
مامان طه
5 خرداد 92 7:55
خانومی بیا پیشمون
مامان ساینا
7 خرداد 92 13:30
سلام الهام جونم خوبی؟ عزیز دلم تازه امروز بعد از دو ماه رفتم وبلاگ ساینا نظرات دیدم به خدا شرمنده نگرانت کردم دوست جونیِ من ما حالمون خوبه منتها فروردین که تا اواسطش نبودم بعدشم مهمونیا+شیطونیای ساینا حسابی مشغولم کرد اردیبهشتم از دومش ساینا مریض شده و تا همین امروز همش پشت هم ویروس های ممختلف میگیره..باورت میشه از کل اردیبهشت. فقط سه روزش مریض نبود حالا میام وبلاگش مفصل مینویسم..خلاصه من واقعا شرمندتم. عزیز دلم..



سلام عزيزم خوبي ؟
غافلگير شدم ديدم اومدي.
خدا رو شكر كه سالمين و زنده اين .
الهي بميرم چرااااااااااا؟
اين مريضي كوفتي ويروسي تو بورسه.
خدا بكشتم حتما حسابي ساينا تكيده ؛نه؟؟؟؟؟؟؟
منمتظرت هستم .ميبوسمتون
مامان ساینا
7 خرداد 92 13:33
الهی من فدای تیانای خوشکلم شم..ببین چه بزرگ شده هزار ماشالله
عشقم خیلی دوستت دارم دلم کلی برات تنگ شده بود( بین خودمون بمونه همیشه با گوشیم بهت یه سر کوچولو میزدم)


واي خاله چه خوب كردي اومدي
دلم يه ذره شده بود.
اي شيطون
مامانی فرشته کوچولو
8 خرداد 92 10:12
دیگه دخملی حسابی ددری شده الهام جون کارت دراومده از این به بعد همش باید ببریش بیرون مخصوصا تو این فصل من که خیلی دوست دارم دو نفری خیلیم خوش میگذره


اگه بدوني.
ايشالله ني ني خودت
مامان طه
8 خرداد 92 11:24
الهام جونم بیا بروزم