جوجه ي اواز خوان
سلام به دختر عزيزم كه نفس مامانشه
قربونت برم كه يه لحظه هم بدون تو برام معنايي نداره،
الهي كه هميشه سالم باشي و من با بودنت عشق كنم.
4 تير وقتي از خواب بيدار شدي بي حال بودي
بهت كه دست زدم ديدم تب داري روي 39 بود
متوجه كه شدم ديدم واسه دندون دومته
برعكس كولر هم خراب بود و گرما هم كه نميشد طاقت اورد .
اماده شديم و رفتيم خونه ي اقا جون .اونجا هم تبت ادامه داشت
و نا اروم بودي و دوست داشتي همش بغل باشي
گر چه اثار اين بغل كردن هنوز هم ادامه داره و يه لحظه غافل نميشي
زندايي خيلي دوست داره و بغلت
ميكرد وسعي داشت با پارچه ي خيس بدنت و خنك نگه داره.
شب اومديم خونه و تا فردا ظهرش بهت قطره ي استامينوفن دادم و خدا رو شكر تبت قطع شد .
جمعه 7 تير عروسي پسر داييِ اقا جون دعوت بوديم .
وقتي رسيديم تالار ديگه بغل خودم نبودي .
موقع شام بردمت توي اتاق تا بتوني راحت بازي كني و شير بخوري
داشتي واسه خودت بازي ميكردي كه عكاس مجلس،با كسب اجازه از من
يه 10 تايي عكس ازت انداخت و گفت واسه اتليه ميخواد.
انقده تو مجلس رقصيدي و خوب دختري بودي ،كه اصلا اذيتم نكردي
و برعكس خيلي هم بهمون خوش گذشت.
قربونت برم كه انقده ماهي .
اينروزا هم كه تو خونه همش داري اواز ميخوني و به وجد مياريمون.
تا يه اهنگ ميذارم و ميگم ني ناي ناي
فورا با دستات ميرقصي .
وقتي هم با دست اشاره ميكنم و بهت ميگم بگو بيا ،حركت منو انجام ميدي
در كل خيلي دختر حرف گوش كني هستي و
وقتي بهت ميگم كاري رو انجام نده يا چيزي رو برندار
گوش ميدي و ديگه انجام نميدي
با اين لباس رفتي عروسي
اما اين چند روز بعدشه
يه كوچولو نشستي
گل هميشه خندون ماماني
وقتي ميخوام لباستو عوض كنم گريه ميكني ،اما اينجا معجزه شده و خنديدي
اينروزا ياد گرفتي به حالت سجده ميشي و از زير به اطراف نگاه ميكني
خودت رو هم حسابي با لباسهات سرگرم ميكني
و انقده ميري تو عالم بازي كه متوجه هيچ چيز نميشي
هميشه شاد باشي، اهنگِ زندگي و مامان و بابا