تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

عکسانه نوروز 94

این عکسا مربوط به نوروز 94 هستش که با خانواده عمه فاطمه رفتیم شمال .شما تو این سفر 2 سال و5 ماه داشتی .سفر خوبی بود بهمون خوش گذشت اما سرما و بارندگی زیاد بود.           ...
11 مرداد 1394

سفرنامه نوروز 94

بنام او که تمام زندگي به خواست اوست . پرنسس کوچولوي من ،صبح روز بيست و نهم اسفند ماه ساعت هفت و نيم صبح ،سفرما شروع شد ،هواي ابري و باراني ،معصوميت و ذوق تو ،اغاز سفري خوش رو بهمون گوشزد ميکرد ،بين راه توقف داشتيم و استراحت ميکرديم ،شما هم که عشق عکس گرفتني ،شروع ميکردي به عکس گرفتن .البته چون مسير طولاني بود ،خستگي هم داشتيم تا اينکه ساعت هشت و نيم شب رسيديم خونه عمه ،برا اولين بار بود که تو ميرفتي و من و بابا هم بعد از سه سال بود که.ميرفتيم .دو روز اونجا بوديم که با عمه اينا حرکت کرديم سمت گيلان ،تو مسير از شهرهاي همدان ،خرم اباد ،.....چند شهر ديگه گذشتيم ،سرما هم که نگو و نپرس .فقط ميلرزيديم ،اما من تو رو حسابي گرم ميپوشوندمت ،اما با اين ...
2 ارديبهشت 1394

عید 94 و اخرین روزهای سال 93

دختر عزیز و دوست داشتنی من زیباترین پرنسسم .اینروزا درگیر خونه تکونی و خرید عید هستم .تو هم به اندازه تواناییت بهم کمک میکنی قربون شکل ماهت برم . یکم از اداهات بگم که شعر میخونی . گوشواره مو دیروز تونستی بذاری توی گوشهام. تا چشمت به بابات میخوره سریع میگی گوشیتو میخوام.کمتر دوس داری بیای بیرون . با لباس پروف کردن کاملا مخالف بودی . هیچکدوم از لباسای عیدتو که خریدیم تست نکردی و همه رو شانسی خریدیم. به ماهیهات غذا میدی .یه سبزه هم سبز کردی. هوس قرمه سبزی میکنی و بهم میگی که مامان قرمه سبزی دوست دارم برام درست کن . نوش جونت عزیز دلم . اینم خریدای عیدت واسه نوروز 94 مبارکت باشه دردونه .به سلامتی بپوشی .برا عید...
25 اسفند 1393

2 سال و 3 ماه و 14 روز با بودنت

دختردو سال وسه ماه و  چهارده روزه ي من اينروزا شيطونياش مقام اول رو مياره ،پرسشا و کنجکاوياش ،شيرين زبوني و دلبرياش ،رقصيدناش ،ترانه خوندن و قر دادناش که مثه يه مربي رقص بهم ميگه چه طور برقصم ،رانندگي کردن و وسعت دادن به کلمات انگليسي،اموزش چراغ راهنما ،با زانو راه رفتناش ،دست و دلبازياش برا خوردن خوراکي ،دکتر شدن و امپول زدناش ،بچه داري کردناش،بازي کردن حرفه اي با گوشي ،،خلاصه .......خاموش کردن تي وي و هزااااااران هزااااار شيطنت ديگه که دل ادم غش ميره براشون.اين فرشته کوچولو دو تا حرف بد رو هم ياد گرفته که متاسفانه بابا و مامانش و خيلي ناراحت ميکنه ،جالب اينه که به مامان ميگي ،حرف بد نزن تا برات به به بخرم و ببرمت مهد کودک .هر روز هم د...
4 اسفند 1393

با تو ،در کنار تو

خوشبوترين گل زندگيم ،الان که دارم برات مينويسم تو خوابي و من تنها نشستم ،بغضم پره و اشکام سرازير ،نميدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ احساس ميکنم برات کم گذاشتم و مادر کاملي نبودم ،يه وقتايي داد زدم ،به پشت دستات زدم ،کم محلت کردم ،وااااااااااي جگرم داره ميسوزه مامان .ببخش منو ،يه وقتايي واقعا کم ميارم ،اميدوارم الان که اينو ميخوني به  سني رسيده باشي که بتوني درک کني ،اينو خودت ميدوني که اولين چيزي که تو دنيا برام مهمه تويي،خدا رو شاهد ميگيرم که من با نفس تو نفس ميکشم .الان که خوابي انقد دلم برات تنگ شده ،که دوست دارم بيام بفشارمت و بوست کنم .اينروزا من يه دختر خانوم و حرف گوش کن  دارم که داوطلب ميشه تو کاراي خونه کمکم ميکنه ،برا بعضي کا...
19 دی 1393

روزاي 2 سالگي

  سلام به دختر يکي يه دونم ،عمرم ، دختري که با نفسش نفس ميکشم و با غمش ،ميميرم .امروز بعداز حدودا چهل و پنج روز اومدم سراغ وبلاگت،ديگه سرم گرمه گوشيه ،زياد نميرسم بيام بنويسم برات ،البته شيطنتهات هم وقتم رو حسابي پر ميکنه .دختر گلم ،خانوم شدي ،بزرگ شدي ،مهربوني و يه وقتايي هم بد ...منظورم اينه که لج ميگيري ،بهانه گيري ،منو ميزني ،گريه هاي الکي ،و اينکه  شديدا وابسته بهم ،طوريکه اگه يه لحظه نبينيم ،دق ميکني ،و مرتب ميگي مامان جون  نيستش.بعضي وقتا اجازه خواب رو هم بهم نميدي ،اينجوري بگم خيلي زورگو شدي ،خيلي هم به صحبت کردن علاقمندي .بابا يه مسافرت چند روزه داشت و برات کلي سوغات اورد .چقدر خوشحال شدي و ذوقشون رو کردي ،امروز هم ...
4 دی 1393

دومين لمس بودنت مبارک

امروز بيستم ابان نود و سه،دومين سالگرد تولدته ، الهي هميشه لبت خندون و دلت شاد باشه ،و زير سايه من و بابا قد بکشي و رشد کني .به سرعت برق و باد دو سال از بهار زندگيت سپري شد ،خوشبختيمون روز افزون شدو دلمون هر روز بهاري تر .قربونت برم عزيزم ،خاطره ي اولين بوئيدن و بوسيدنت برام تداعي شده ،چه لذتي شيرينتر از اين ،.امسال هم چون سال گذشته تو ماه محرم ،نتونستيم جشن بگيريم ،اما يه کيک و اتليه ،خاطره اش و برامون نگه ميداره ،.اميدوارم درک کني ،عزيز دلم .خانومي و ادبت ،زبان زد خاص و عامه .شيرين زبونيت معرکه است . حرف ه رو خ تلفظ ميکني ،. تو اتليه خيلي شيطنت کردي ،حسابي کلافمون کردي ،از قبلش هم که با بدبختي لباساتو عوض کردي تا بريم اتليه ،...
20 آبان 1393