دومين لمس بودنت مبارک
امروز بيستم ابان نود و سه،دومين سالگرد تولدته ،
الهي هميشه لبت خندون و دلت شاد باشه ،و زير سايه من و بابا قد بکشي و رشد کني
.به سرعت برق و باد دو سال از بهار زندگيت سپري شد ،خوشبختيمون روز افزون شدو دلمون هر روز بهاري تر .قربونت برم عزيزم ،خاطره ي اولين بوئيدن و بوسيدنت برام تداعي شده ،چه لذتي شيرينتر از اين ،.امسال هم چون سال گذشته تو ماه محرم ،نتونستيم جشن بگيريم ،اما يه کيک و اتليه ،خاطره اش و برامون نگه ميداره ،.اميدوارم درک کني ،عزيز دلم
.خانومي و ادبت ،زبان زد خاص و عامه
.شيرين زبونيت معرکه است .
حرف ه رو خ تلفظ ميکني ،.
تو اتليه خيلي شيطنت کردي ،حسابي کلافمون کردي ،از قبلش هم که با بدبختي لباساتو عوض کردي تا بريم اتليه
،تو اتليه خودت ميرفتي رو مبل ميخوابيدي و ژست ميدادي ،بهانه لواشک گرفته بودي ،
.اصلا برام عجيب بود که اين رفتارا رو ميکردي ،خوب توقعي نيست ،اقتضاي سنّه ديگه .بعد از اتليه رفتيم خونه اقا جون و مادر جون ،خاله نرگس و متين و پارميدا هم اومدن ،خيلي بهمون خوش گذشت .عکسهاروي دوربينه ،وبعد با عکس اتليه ات ميذارمشون .يادي از بچگيت.