تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

با تو ،در کنار تو

1393/10/19 0:21
نویسنده : مامان الهام
513 بازدید
اشتراک گذاری

خوشبوترين گل زندگيم ،الان که دارم برات مينويسم تو خوابي و من تنها نشستم ،بغضم پره و اشکام سرازير ،نميدونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

احساس ميکنم برات کم گذاشتم و مادر کاملي نبودم ،يه وقتايي داد زدم ،به پشت دستات زدم ،کم محلت کردم ،وااااااااااي جگرم داره ميسوزه مامان

.ببخش منو ،يه وقتايي واقعا کم ميارم ،اميدوارم الان که اينو ميخوني به  سني رسيده باشي که بتوني درک کني

،اينو خودت ميدوني که اولين چيزي که تو دنيا برام مهمه تويي،خدا رو شاهد ميگيرم که من با نفس تو نفس ميکشم .الان که خوابي انقد دلم برات تنگ شده ،که دوست دارم بيام بفشارمت و بوست کنم

.اينروزا من يه دختر خانوم و حرف گوش کن  دارم که داوطلب ميشه تو کاراي خونه کمکم ميکنه ،برا بعضي کارا نظر ميده ،دختر خاله کوچيکتر از خودشو يا ميزنه يا نصيحتش ميکنه تا قانعش کنه

.تيانا مامان جون ميدوني ،درکت خيلي بالاست ،همه چيز و راحت از من و بابا قبول ميکني و خيلي کم نسبت به سنت بهانه ميگيري و بچگي ميکني ،البته يه وقتايي هم رکورد ميزني و به هيچ وجه کوتاه نمياي ،که اونم بخاطر سنّته .کتاب قصه هاتو ميگيري و از رو تصاوير واسم يه قصه ي خيلي خلاصه تعريف ميکني ،اعداد رو از يک تا ده به انگليسي ميشمري ،اينروزا داري اعضاء صورت رو اموزش ميبيني

،پازلت رو با توضيح ،همونطور که بابا يادت داره برام عنوان ميکني تا من بچينم کنار هم ،

جمعه ي گذشته رفتيم شهر بازي ،خيلي بازي کردي ،هر وسيله اي رو سه مرتبه سوار شدي ،اما اخر کار با گريه و جيغ هاي بنفش محل رو ترک کرديم و با بدبختي راضي شدي تا بريم شام بخوريم ،اونم با يه دونه شمع که بذاري روي ميز.

.تا انتهاي زندگي به عشقت زندگي ميکنم نفسم .

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (0)