تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

روزاي 2 سالگي

1393/10/4 1:22
نویسنده : مامان الهام
608 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به دختر يکي يه دونم ،عمرم ، دختري که با نفسش نفس ميکشم و با غمش ،ميميرم .امروز بعداز حدودا چهل و پنج روز اومدم سراغ وبلاگت،ديگه سرم گرمه گوشيه ،زياد نميرسم بيام بنويسم برات ،البته شيطنتهات هم وقتم رو حسابي پر ميکنه .دختر گلم ،خانوم شدي ،بزرگ شدي ،مهربوني و يه وقتايي هم بد ...منظورم اينه که لج ميگيري ،بهانه گيري ،منو ميزني ،گريه هاي الکي ،و اينکه  شديدا وابسته بهم ،طوريکه اگه يه لحظه نبينيم ،دق ميکني ،و مرتب ميگي مامان جون  نيستش.بعضي وقتا اجازه خواب رو هم بهم نميدي ،اينجوري بگم خيلي زورگو شدي ،خيلي هم به صحبت کردن علاقمندي .بابا يه مسافرت چند روزه داشت و برات کلي سوغات اورد .چقدر خوشحال شدي و ذوقشون رو کردي ،امروز هم رفتيم عکساي اتليه ات رو گرفتيم ،عااااالي شدن ،مبارکت باشه عزيز دلم .اهنگهاي مرتضي پاشايي رو زمزمه ميکني ،و دوسشون داري .تو اينماه با ابرنگ و رنگ انگشتي ،نقاشي کشيدن رو تجربه کردي ،خيلي علاقه داري ،اما رنگ فرشمون تغيير کرده از بس که ابرنگ ريختي روي فرش .با لوگوهات ميتوني صندلي درست کني ،اسم و فاميلتو ميتوني درست تلفظ کني ،خودت غذاتو ميخوري ،دو مرتبه هم نوشابه رو تست کردي ،خاله جميله و سوسن هم هرکدوم واست چتر خريدن که فوق العاده دوسشون داري و ذوق زده شدي ،منتظري تا باران بياد و بري قدم بزني با چترهات .شعر چشم چشم دو ابرو رو کامل ميخوني ،حلقه هم ميزني ،بتنهايي از سرسره بالا ميري ،عاشق قصه اي ،طوريکه يه کتاب قصه تو هزاااار بار برات خوندم و بازم کمه .خودت ميتوني ،دي وي دي رو روشن کني و تعويض کني ،فتيله ها رو دوس داري ،شبها هم جدا ميخوابي ،وقتي ميخواي با منو بابا شوخي و بازي کني ،سريع ميگي :شيطون بلا ،ناقلا .با عروسکات خيلي با احساس بازي ميکني ،غذا ،شير ميدي بهشون ،ميخوابونيشون ،لباساشونو عوض ميکني ،مثه يه مامان بهشون ميرسي .فداتبشم دختر قشنگم .

 

 

 

 

 

 يه روز تو مهد کودک دوست مامان ،مشغول بودي

نقاشي با رنگ انگشتي روي ديوار .به روژلب هم خيلي ارادت داري .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (0)