بدون عنوان
نفسم سلام قربون شكل ماهت بشم.خوبي،جات راحته ، ماماني بهت خوب ميرسه؟تمام سعيمو ميكنم تا تو راحت باشي و از بودنت لذت ببري. ديروز عصربابايي ميخواست بياد اما ساعت 9 شب بود تشريفشونو اوردن .با خاله هلما رفتيم عروسي دوست بابا تو مجلس با سودا و مامانيش اشنا شديم .ايشالله بزرگ كه شدي ميشناسيشون .چون غريبه بوديم احساس ميكنم يه كم راحت نبودي .اخه من كمر درد داشتمو تو هم گرسنه بودي اما دير شام دادن و خوردن ميوه هم جوابگو نبود .به هر حال ببخش گل خوشكلم.شب و خونه خاله مونديم و صبح اومديم تا بابا به كلاس و درسهاش برسه، حالا هم منتظريم بابا جوني بياد ناهار بخوريم عاااااااااااااشقتم منو از&nbs...
نویسنده :
مامان الهام
14:04