ايده مامان الهام ازساخت وبلاگ
از تو ، براي تو و به عشق تو مينگارم.
مامان ساينا جون و خاله صدف جون منو دعوت كردن تو مسابقه .
وندا دختر خاله صدفه و صدف دختر خواهر منه
وقتي وندا بدنيا اومد صدف يه وبلاگ درست كرده بود و من ميرفتم و بهش سر ميزدم
خيلي جالب بود و دوست داشتم ني ني خودم هم يه وبلاگ داشته باشه
تا از لحظه لحظه ي زندگيش براش بنويسم.
وقتي 9 هفته و 3 روز داشتي كه تو دلم بودي 2 ارديبهشت روز تولد من بود كه اولين خاطره ي
ثبت شده تو وبلاگت شد.بنام ني ني نقطه.
بعدش كه متوجه شدم دخملي :
اسمش شد ني ني دخملي و الان هم كه شده تيانا عمر مامان و بابا.
تا اونجا كه تونستم از تمام اتفاقهاي مربوط به تو برات نوشتم
تا يه روز خودت
متوجه روزهاي شيريني بشي كه با
چه عشق و احساسي سپري ميكردم و انتظار بغل گرفتنت رو داشتم.
الان هم كه خدا رو شكر صحيح و سالم
بهمون پيوستي و طعم شيرين زندگي رو بهمون هديه دادي.
دوست دارم عشششششششقققققققق زميني خودم.
دوستايي كه ميخوام دعوت كنم :
فلوريا مامان دياناجون
زهرا مامان طه جون
فاطيما مامان فرشته كوچولو