خدايا شكر
تياناي ناز نازي من 10 /12/91 بود كه داشتيم با هم صحبت ميكرديم و سرگرم بوديم كه شما گفتي
بووووووووووووووو وَ
الهي قربونت برم ماماني
وقتي داري شير ميخوري انگشت شصت دستتو از كنار مي مي ميبري
تو دهنت و ملچ و مولوچ راه ميندازي ووقتي ميفهمي كه بهت ميگم اينكارو نكن
اروم سرتو مياري بالا و نگام ميكني و ميخندي
دردت تو سرم ماماني
راستي امروز خاله راضيه (دوست ماماني )زنگ زدو گفت
كه دوقلو بارداره و 2 ماهشه اونم بعد از 3 سال
نميدوني چقدر خوشحال شدم و
اينكه اومدم تو وبت و ديدم يه نظر داري اونم از خاله صبا
خوشحالتر شدم ،دلم واسش يه ذره شده.
تازه بدنيا اومده بودي كه خاله صبا اومد ديدنمون .
خدا رو بخاطر همه ي داشته ها و نداشته هام شاكرم
و ازش ميخوام دل همه رو مثل دل من خوشحال كنه،كه اين بهترين احساسه.
معنيِ پاك زندگي وجودم از وجود توست،
ميپرستمت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی