تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

اب بازي

اين عکسها مربوط به 8 خردادماهه که برا اولين بار بابا استخرتو اب کرد و با پارميدا اب بازي کردي،دست بابا درد نکنه.       ...
15 تير 1393

باي باي پوشک

عشق ماماني ،يه دنيا سلام ،يه دنيا عشق و علاقه و يه دنيا مهربوني رو الان 14 تير ساعت 7:40 دقيقه صبح در حاليکه داري سي دي مي ما مي رو نگاه ميکني تقديمت ميکنم.البته اين سي دي جديده ،ترانه هاي خاله ستاره است که بابا واست خريده اما تو کلا به سي دي هاي خودت ميگي :مي ما مي.کلا تو خلاقي تو هر چيزي.حدودا يکماهه که اصلا حال و حوصله پوشک رو نداري،خيلي کم پوشک ميشي،با بدبختي پوشکت ميکنم .اينروزها داريم پروژه باي باي پوشک رو اجرا ميکنيم،خيلي همکاري ميکني.البته گاهي وقتا من اصرارت ميکنم و اذيت ميشيم.به هر حال من بيشتر نگران از شير گرفتنتم که متاسفانه خيلي وابسته اي و نميدونم چي پيش مياد.انشالله تا 2 ماه ديگه خدا کمکمون کنه.       ...
14 تير 1393

دختر 19/5 ماهه ي من

تو روزهاي 19  ماهگي بزرگ ميشي و من لحظه به لحظه عاشقتر ميشم، وابستگيت به من و البته لبتاپ نميذاره برات بنويسم و همين باعث ميشه دير به دير بيام، زياد از حد به حسني  بقول خودت مي ما مي علاقه داري و بايد روزي دست کم 20 مرتبه ببينيش،از گل مو زدن متنفري،با زور بايد موهاتو ببندم. شعر معروفت که خودت ساختي ورد زبون همه شده ،قربون دختر خلاقم برم، جي جا حي ،ما ماني ،به بابايي ميگي جي جا جي. کلمه هاي جديدت:پيستا(پيتزا)،تس (سس)، مماشش (لواشک)، ناني (راني)، ادوس (خرگوش)،بالون (باران)، تاتا عباسي،کيشيش(کشمش)  واستا واستا (وايسا وايسا)، عشقم،دوسيت دالم،دات (لاک)، پنته (پنکه) بيدار شو ، و.....تو اين ماه صداي حيوانات رو بلد شدي و ت...
7 تير 1393

همه جور عکس

همه جوره قربونت میرم       اینروزا با این بلدرچینها سرگرمی   خیلی عکس اماده کرده بودم اما حجمشو ن بالا بود و وقت نداشتم سر فرصت میذارم توی همین پست   ...
13 خرداد 1393

واکسن 18 ماهگی

دوشنبه 21 اردیبهشت باز بردمت دکتر اخه داروها جواب ندادن وبعد از 5 روز مصرف انگار روز اول مریضیت بود. با تجویز و مصرف سری جدید داروهات و بعد از 3 روز مصرف بالاخره روز 5 شنبه خوب شدی.. امروز یکشنبه بردمت واسه واکسن. نوبت دوم بودیم .وضعیت رشدت بالاتر از خط منحنی بود و به گفته ی خانوم بهداشت؛عالی بودی . موقع تزریق واکسن ؛قلبم داشت کنده میشد اخه بابایی باهامون نبود .تو هم از صبح با گریه بیدار شدی. این بود که بیشتر استرس داشتم. تزریق واکسن تو دست و پا ؛بیشتر اشکتو در اورد. من که داشتم میمردم؛یه خانومه اومد کمکم. خیلی گریه کردی تا اینکه اومدیم خونه و دیگه یادت رفت . شروع کردی به بازی و رقصیدن. بعدشم یکسره تا 6 بع...
28 ارديبهشت 1393

فرشته ی 18 ماهه ی خانه ی ما

فرشته کوچولوی ناز من امروز 18 ماهه شدی مبارکه نازگلم 17 اُم ظهر از خواب بیدار شدی و شروع کردی به استفراغ کردن شب هم اسهال گرفتی . فرداش که بردمت دکتر ؛گفتن عفونت روده گرفتی. تا 5 روز باید دارو مصرف کنی. ایشالله زودتر خوب شی عزیزم. الان که دارم مینویسم داری روی تخت با بابایی بازی بپر بپر میکنی و با نهایت ذوق میخندی . قربون خنده های از ته دلت بشم. شیطونیهات 100 چندان شده و دلبریهات که اندازه نداره. اَت : قطع (قطع شدن تلفن) ایلام :الهام (اسممو صدا میکنی) بی : اِبی (بابا رو صدا میکنی) اَبس : اسب اَ بوی  : ای وای میزنی پشت دستت و روی لپت و میگی : بوش اَدِش : خرگوش نازی : ناز کردن ایشی : گ...
20 ارديبهشت 1393

بهار با تو

  با هلن داری ظلم به ببعی میکنی عاشق بره ای ؛انگار دنیا رو بهت میدن داری اش دوغ میخوری ساینا ،نوه ی خاله میترا امروز 3 ماهه شده. این عکسها مربوط به روز 5 شنبه و جمعه 29 و 30 فروردینماه توی باغ،روستای مالیچه ؛اطراف تیره باغه. که جایگزین 13 بدرمونه. خیلی بهت خوش گذشتو حسابی عشق کردی . بالاخره کلمه ی جی جا جی کشف شد و فقط به بابایی میگی یعنی منظورت باباست. دندان شماره 4 سمت راست و چپ پایینت یه کوچولو بیرون اومدن همینطور شماره 4 بالا سمت چپ و راست. مبارکت باشه قشنگم خیلی دلبری میکنی تا حدی که برات ضعف میکنم. خیلی دوست داری که تاتی کنی و خودت بری بدون اینکه دستت...
1 ارديبهشت 1393

دومین بهار،اولین سفر،هفدهمین ماهگرد

ناز دونه و یک دونه ی مامانی سلام الهی که من قربون لحظه به لحظه ی با تو بودنم بشم عید دوم و هفدهمین ماهگردت مبارک عسلم . نمیدونی خونمون از برکت وجودت چه با صفاست و چه نشاطی تو زندگیمونه. امسال دومین سالی بود که تحویل سال کنارمون بودی و تمام سفره هفت سین و بهم میریختی. دوم فروردین حرکت کردیم به سمت اهواز خونه ی اقا جونِ بابایی. بعدشم خونه ی دایی بابایی و اقوام دیگه .بندر دیلم و گناوه. تو سفر مریض شدی و عفونت و حساسیت و ابریزش بینی و چشم همراهیت میکردن تا اینکه رامهرمز بردیمت دکتر و داروی جدید خوردی تا روز دوازدهم. در طول سفر کنار جوجه ها ،مرغها، گاوها ،و گوسفند ها برات خیلی لذت بخش بود و هیچ ترسی نداشتی و راحت بازی میکردی ....
21 فروردين 1393

ماهگرد شانزدهم

شکلات مامانی سلام درگیری اینروزها به علت خونه تکونی و خرید عید باعث شده که کمتر بیام بنویسم فقط روی کابینتها مونده تا تمیزکنم تو هم تو این بریز و بپاشها خوب بازی کردی و به هم ریختی دیروز ماهگردت بود .مبارکه عزیز دلم دندان شماره 2 سمت راست پایینت هم در اومده دیگه داری بزرگ میشی. با لباسهای سبک و بهاری عشق میکنی توی خونه میگردی تقریبا همه کلمه ها رو با زبان شیرین خودت بیان میکنی.مثلا: خانه : آنه پتو : پتی لاک پشت :لاکی بیلیم : بریم مادر : مادرجون نیست : نیست تَخ : تخت تَبش : کفش نی نی : عروسک دست : دست پا : پا لیله : ژله پالیل : پاستیل تَش : کشک چوچو :چوب شور +*و.... کلمه های دیگه  که حضور...
21 اسفند 1392