'نگين گوش تيانا
گل هميشه بهاري مامان و بابا نگين زدن به گوشهات
مباركههههههههههههههههههههههه
الهي قربونت برم امروز انقده دختر اروم . خوبي بودي كه بابا به زور
به حرفت اورد
ساعت 6 عصر بود كه تصميم گرفتيم ببريمت و گوشت رو سوراخ كنيم
به مادر جون زنگ زدم و هماهنگ كردم تا باهامون بياد اخه من اصلا دلش رو نداشتم
اما همه ميگفتن كه با دستگاه نه درد داغره و نه خونريزي.
ساعت 7 بود كه رسيديم مطب خانوم طلژاهره سجاديان (مسؤل چكاپ كردنت تو پايگاه بهداشتي)
تا ديدت كلي تحويل گرفت و اماده شد تا كارشو شروع كنه.
تو هم تو ماشين مي مي خوردي و خوابيدي اما وقتي پنبه رو كه با الكل و بي حسي بود به گوشت زد
بيدار شدي .
تا شروع كرد كه نگين بزنه چنان گريه كردي كه تمتم تنم خيس عرق شد و مثل بيد ميلرزيدم
الهي بميرم هلاك شدي .
نميدونستم انقدر دردت مياد ،با بدبختي بهت شير دادم اما فقط داشتي گريه ميكردي
تا اينكه خوابيدي .تا رسيديم خونه قطره استامينوفن بهت دادم كه ارومت كرد .
اما بعداز اين همه گريه زاري ميخوام بگم كه خيلي بهت مياد دختر نازم
مباركت باشه.
پس روز 23 بهمن 1391 ساعت 7 شب تو به گوشهات نگين زدي عسل مامان.