تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

مروارید سوم

1392/5/31 15:59
نویسنده : مامان الهام
732 بازدید
اشتراک گذاری

نانازم

دوشنبه 21 مرداد که پست قبلی رو نوشتم خاله نرگس اومد خونمون و متوجه ی مروارید سومت شد

مبارکت باشه .اما 18 مرداد تو حالت خوب نبودو اسهال داشتی .

ادرسش اینه: ردیف بالا سمت چپ دندان شماره 2 .

الهی قربونت برم که داری روز به روز بزرگتر میشی.اینروزا لم دادن عشقته .

تا پتویی،بالشتی ،چیزی میبینی سریع میری و لم میدی  یا ولو میکنی خودتو.

اتاقت رو خیلی دوست داری و وقتایی که نیستی ،میبینیم که تو اتاقت هستس و داری بازی میکنی.

.حسابی دوست داری تو کالسکه باشی و بری بیرون دور بزنی.

دوست داری بری و در رو ببندی

وقتی که به مطالعه کردن علاقمند میشی

اولین اب بازی موقع شستن موکت

گوجه خورون،نوش جونت

 

تلاش برای خاموش کردن دستگاه

بازی باسینی و تولید صدا

25 مرداد از نمایشگاه کودک گلستان این توپها و یه سری وسایل دیگه واست خریدیم

 

 

داری دست میزنی ،قربون دستات بشم

داری چکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

کشوی میز کامپیوتر رو بیرون اوردی

دوچرخه سواری با دوچرخه ی متین پسرِدوستِ مامان

توی خواب راحت میغلتی و دمر میشی و موقع شیر خوردن حالت رکوع رفتن رو داری

 

قربون صورت ماهت بشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ملينا
31 مرداد 92 16:05
چقدر ناز و قشنگ خوابيده. خدا حفظش كنه


ممنونم.الهی
زهرا (مامان طه )
2 شهریور 92 10:52
مرواریدش مبارک فداش شم بروزم الهام جان
مامان ساینا
3 شهریور 92 12:37
عززززززززززززززززیز دل خاله مبارکت باشه نفسم دخترمون بزرگ شده به زود یراه میوفته به امید خدا مامان الهام خدا قوت خسته ی اسباب کشی نباشی ببوس دخترمونو
الهام (مامان امير حسين)
4 شهریور 92 16:49
چه شيطون شده!! خيلي دوسش دارم ببوسش محكم!! مبارك مرواريدات باشه عسل خانوم
مامان ساینا
5 شهریور 92 13:46
الهام جووووووووووووووووووووونم خیلی خوشحال شدم بهم سرزدی خییییییییییییلی خییییییییییییلی فکرمیکردم باهامون قهری دیگه دوستمون نداری خیلی دلم براتون تنگ شده بود دوستتون دارم
فلوریا مامان دیانا
5 شهریور 92 15:54
سلااااااااااااااااام خاله الهام جون شما عزیز دلید ، تاج سرید . تیانا جون خوبه؟ بابا این وروجک نمیذاره که ادم یه دل سیر با اینترنت کار کنه. تا میایم سروقت وبلاگ زود زود به همه سر میزنم ولی دیگه وقت نمیشه یه پیغامی بذارم. قربون تیانا بانو برم که اینقدر بزرگ شده. اتفاقا سه روز پیش بود که اومدم بهتون سرزدم به همسرم گفتم بیا تیانا رو ببین چه بزرگ شده ، انگار همین دیروز بود که تازه به دنیا اومده بود و منم گیر داده بودم به الهام جون که اینقدر دستمال دور سر بچه نپیچه! یادته هی پتو بیچش می کردین؟ خدا حفظش کنه دختر ماه شیرازی منو پس خواهشا عدم پیغام نذاشتن ما رو مبنی بر عد حضور ندانید ما از خاطر خواهان تیانا جون بودیم ، هستیم و خواهیم بود. دوستون داریم فراوووووووووووووووون