جشن سيسموني تيانا
سلام دردونه زندگي
تنها بهانه خوشبختي ،روز با اميد بودن تو اغاز و با لذت وجود تو به پايان ميرسد و خوشبختي ما با حس بودنت به اوج ميرسد .
ديروز 7/7/91 روز جشن سيسموني تو بود تا اقا جون و مادر جون وسايلايي رو كه زحمت كشيده بودن و بهت تقديم كنن.
چند روزي كه اوضاع مرتب بودن خونمون ريخته بهم اخه صاحب خونه داره كمد ديواري برامون نصب ميكنه و از اونجايي كه خونه بهم ريخته بود جشن رو خونه مادر برپا كرديم ،نسبتا شلوغ بود و خيلي مراسم خوبي داشتيم .
اما از اونجا كه من نفس كشيدن هم برام سخت شده و نميتونم راحت باشم به كل فراموش كردم كه از وسايلهات عكس بگيرم و به خاطر اين قضيه اعصابم ريخته بهم .
تا كمد نصب شه وسايلا رو مياريم وبابا قول داده يه بار ديگه بچينه و عكس بگيره تا بذارم تو وبلاگت .
انشالله كه مباركت باشه و با دل خوش وتن سالم ازشون استفاده كني تياناي ناز و قشنگم .
البته زير سايه منو باباييت.
دوست دارم و براي ديدنت لحظه شماري ميكنم.