تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

از تب تا ماهگرد چهاردهم

1392/10/24 23:34
نویسنده : مامان الهام
435 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 6 دیماه ،دایی قاسم دعوتمون کرد خونشون .بلافاصله بعد از رفتن عمع فاطمه از خونمون رفتیم خونشون اخه خیلی گریه کردی و نااروم ببودی.

خونه ی دایی خیلی بازی کردی و شاد بودی اما اصلا اشتها نداشتی  و چیزی نخوردی.

شب وقتی برگشتیم کباب مرغ درست کردم و خوب خوردی .

فرداش هم ماکارونی درست کردم و خوب خوردی .اما از شب یکشنبه تب اومد سراغت .

فرداش بردیمت دکتر و معلوم شد گلوت حسابی عفونت داره.2 روز از داروها خوردی و تاثیری نداشت و تبت قطع که نشد ،هیچ.....

بیشتر هم میشد .دیگه شیاف هم جوابگو نبود.

برعکس هوا هم برفی و سرد بود .تا اینکه 4 شنبه ظهر بردیمت کلینیک و با تزریق امپول و تعویض داروهات و بعد از 5 روز مصرف بالاخره خوب شدی.

الهی بمیرم خیلی مریض بودی و یک لحظه از بغلم پایین نمیومدی و همین باعث شد که بیشتر بهم وابسته بشی و ازم غافل نشی.

بگذریم مامان 1 لحظه بودن و دیدنت تمام غصه ها رو از بین میبره .

14 اُمین ماهگردت مبارم تمام زندگیم

یه شیرین زبونیت به دنیایی می ارزه.

باجـــــّی (بازی)؛بیـــــــــــــــــــم (بریم) گفتنهات؛ مادر و اقا جون گفتنهات.

به پارمیدا که میگی : پا ؛نا نا یعنی نان ،اناهل رو صدا میکنی آنا

وقتی صدام میکنی : ما مـّـــا نی ،ما نــــّی، دنیا رو بهم میدن .

وقتی متوجه حرفهام میشی و انجامشون میدی ......... چه لذتی داره

وقتی با صدای قشنگت تو خونه میچرخی و شعر خودتو میخونی :جی جا جی ؛یا لی لا لی دلم میخواد بچلونمت.

خرابکاری که میکنی نگام میکنی و میخندی تا دعوات نکنم

وقتی چیزی طبق میلت نباشه و بهم میگی: نَهههههههه یا وقتی که میگی :چَشششششش(چشم)

وای خدا چه نعمتی بهم دادی .ممنونم ازت هوااااااااااااااااااااااااارررررررررررررررررتا

یا با بــــــّا گفتنت.

لب غنچه کردن و بوسیدنات.وقتی تو بی هواسی میای و میبوسیمون.

دیگه چی میخوام از خدا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدارو شکر که خوب شدی عمــــــــــــــــــــــــــــرم

این عکس امروزه 14 ماه و 3 روز داری

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی درسا
30 دی 92 2:55
الهی عزیزم 14 ماهگیت مبارک انشاالله همیشه سلامت باشی گلم