سرگرمي هاي قند عسل
دختر نازم اينروزا درگير جمع كردن وسايل واسه اسباب كشي هستم
كه تو يه لحظه ازم دور نميشي و مدام تو دست و پاي مني
و داري خودت رو سرگرم ميكني.
لباسهاتو شسته بودم و گذاشته بودم تا پهنشون كنم
اما اينجوري سرگرم شدي:
كلمه ي بابا رو هم ياد گرفتي و مرتب ميگي بابّا
اِدِّ يعني بِدِه
با ريشه ي قالي هم خوب سرگرمي و بازي ميكني
واسه افطار ميخواستيم بريم خونه ي اقا جون
گردنبند و دستبندتو چه جور ميكشيدي...........
گردنبندتو نتونستي اما موفق شدي دستبند رو بيرون بياري
مامان قربونت بره عزيزم كه گاهي اوقات حسابي كلافه اش ميكني
و بد خلقي ميكنه اما بدون كه واسش عزيزتريني
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی