مهماني مامان
جوجوي نازم سلام .جمعه ظهر بابايي از سر كلاس اومد ناهار كه خورديم گفت بريم خونه خاله ميترا و شب برگرديم ساعتهاي 4 بود كه رسيديم خونشون.بابا و دايي رفتن كوه و خاله دست بكار شد واسه من و تو كلم پلو و اش دوغ درست كرد .دستش درد نكنه.بعد از شام بابا خوابش گرفت و موندني شديم .صبح زود بابا برگشتو خاله نذاشت من بيام . با هم رفتيم بازار پارامونت و سينما سعدي. عصر هم با مهسا و زهرا و خاله رفتيم و به سفارش مادر جون يه مانتو و شلوار ولباس دو تا شال و روسري حاملگي واسه ماماني بخاطر تو خريديم . مادر جون پا درد داشت نتونست بياد. فردا هم اونجا بودم كه طرفهاي ظهر دايي جون و زندايي و هلن جون اومدن واسه ناهار خونه خاله.عصر هم همگي به اتفاق هم رفتيم خونه خاله پروين مامان واسه ويارونه من .خاله هم اش دوغ درست كرده بود چقدر هم خوشمزه بود. شب هم با دايي برگشتيم خونه پيش بابايي.وقتي مادر لباسها رو اورد عكسهاش و ميذارم تا ببینیشون. اينم ماجراي اين 2-3 روز گذشته گل مامان واست تعريفشون كردم. خاله پروين منو سونو كرد و بهم گفت از اونجا كه خوشكل شدي ني ني نازت يه پسره خوشكله. تا ببينم سونوي واقعي چي تشخيص ميده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدا كنه سالم باشي ناز نازي .دوست دارم