تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

جشن ۵ سالگی

1396/10/3 1:42
نویسنده : مامان الهام
266 بازدید
اشتراک گذاری

سلام همه هستیم و زندگیم نفسم ،عشقم .یدونه م .

الان ۱:۲۸ دقیقه شبه که تو نیم ساعتیه خوابیدی و من دارم مینویسم و وارد ۳ اذر ۹۶ شدیم .امسال هم تولدت تو ماه محرم بود و پنج روز بعد از تاریخ اصلی جشن باشکوهت  رو گرفتیم .منم هنرمندی کردم و واست تاق بادکنک درست کردم و لباست رو دوختم 😌😛اخه خیاط شدم 😜😜😊😊.تم تولدت السا بود .بسیار زیبا و دوست داشتنی شدی ،بردمت ارایشگاه خاله واست موهاتو بافت زد ،از اونطرف هم طبق رسم هر سال اتلیه رفتیم عکسای شیک گرفتی .اقا جون و مادر جون ،دایی و خاله ها مهمونامون بودن .شرح کادوهاتم اینا بودن :::::::بابایی ......تبلت.

من .......چمدان مسافرتی .اقاجون و مادر و دایی........هر کدوم پول .خاله سوسن ........گیتار .خاله میترا .........پالتو .خاله نرگس.......سرویس اشپزخونه کوچولو .مارال و ارنیکا هم دوستات ،واست سارافون و سرویس ساخت گردنبند اوردن .دستشون درد نکنه ،زحمت کشیدن 😘😘😘.این از جشنت اما اوضاع و احوال این روزات رو بگم که با اینکه بسیار خوبی اما گاها پرخاش هم میکنی ،دو بار اشپزی کردی ،یه سری کتلت و یه سری هم کته درست کردی که واقعا خوشمزه بودن .همچنان عاشق سالاد ابغوره ای ،چنانچه اگر دلت بکشه باید حتما درست کنم واست .یکم از کلاسهای ورزشی و هنری فاصله گرفتی ،اخه میدونی مامان ،من میرم سرکار دیگه فرصت نمیکنم ببرمت ،در عوض با خودم سر کلاس میای ،اما بمیرم خسته میشی .سه ترم از آیمت رو گذروندی و در حد یه معلم ،کار بلد شدی ،بطوریکه برا من سوال امتحانی مینویسی و ازم امتحان میگیری .علاقه زیادی به زبان داری ،که بزرگتر که شدی ثبت نامت میکنم .اون هفته قشم بوزیم و خیلی خوش گذشت بهمون کلی هم خرید کردی ،سینما هم خیلی دوست داری و اغلب هفته ای یکبار میریم و لذت میبری .دیگه خوابم گرفته ..دوست دارم زندگیــــــــــݥ

.❤❤❤💚💚💚💜💜💙💙💙💛💛

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)