تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

مادرانه اي براي تو.....

1393/6/16 8:56
نویسنده : مامان الهام
1,350 بازدید
اشتراک گذاری

عشق جواني ،شور زندگي و حس زيباي مادر شدن ،.انگاه که خدا تو را در وجودم نهادو با ضربه ها و حرکت ها  د رون شکمم عشق کردم و منتظر ماندم تا در اغوش بگيرمت ،تا از شيره ي جانم تغذيه کني ،تا ازنفست ،نفس بگيرم و با فشردنت ارامش ......اما بعد از يکسال ه نه ماه و بيست و پنج روز سخته جدايي از اين وضعيت ،ترک شير .از ديروز ساعت سه و نيم عصر اين پروژه شروع شده و تو شير نخوردي ،حسابي کلافه اي اما بميرم خيلي صبوري،اينم يه لطف بزرگه که خدا نصيبم کرده.خدايا شکرت ،بزرگ شدي و تو مرحله ي جديدي از زندگيت قدم گذاشتي.اما ماماني نميدونم برات به معناي واقعي ،مامان بودم يانه ؟؟؟؟؟قبول دارم گاهي کاهلي کردم ،داد زدم ،سخت گرفتم ،اذيتت کردم ،به اشک ريختنت پاسخ ندادم .اما تو بزرگ باش و مرا ببخش.نميدانم رفتارم درست بوده يانه ؟؟؟؟ اما بخدا دو _ سه روزه بخاطر اين قضيه خيلي ناراحتم دارم اب ميشم .صبوري تو بيشتر شرمنده ام ميکنه .اخه خيلي وقتا بخاطر شير دادنت عصبي بودم ، بعضي وقتا بهم ميگفتن ،انقدر منت نذار .اما من منتي نداشتم که براي تو بخوام بذارم عزيزم ،فقط از خستگي و کلافگي بود ه اگر بد رفتار کردم.باز هم تو منو ببخش.حلالم کن ماماني.از ديروز اصلا نخوابيدي بردمت بازار تا سرگرم باشي ،شب هم تا ساعت يک پارک بوديم ،اما تا چهار صبح با منو بابا ،خودتو سرگرم کردي تا بالاخره خوابت برد.امروز ساعت هفت طبق عادت هميشگي اومدي تو بغلم و با وجود تلخ بودن مي مي ها ،کامل خوردي و راحت خوابيدي،غرق خواب بودي .الهي بميرم ماماني.

ساعت دو و نيم شبه که داري خاله ستاره نگاه ميکني.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

ابجي جونش
5 مهر 93 15:08
واي چه موقعي