گذران روزهای 11 ماهگی جیگر طلا

بهترینم اولین شب 11 ماهگیت تو کالسکه جلوی خونه بودی که باد سردی میومد

و سرما خوردگیت شروع شدالبته ساعت 5 صبح با عطسه کردنت خودشو نشون داد.

عصر 21 اِم بردیمت دکتر .گلوت عفونت کرده بود.

اولین امپولت رو تجربه کردی .بابا خیلی سفارش کرد که اروم بهت تزریق کنن

ماشالله انقدر قوی بودی که اصلا گریه نکردی.اما یه 5 روزی زمان برد

تا خوب شدی  با بدبختی شربتهاتو میخوردی

فقط با انیمیشن حسنی ما یه بره داشت سرگرم میشدی .

گاهی وقتا نمیفهمیدی که دارم بهت شربت میدم.

مروارید چهارم و پنجم

23 شهریور دندانهای شماره 1 بالا سمت راست و چپ با هم در اومدن

خدا رو شکر اذیت نشدی.قربونت برم.

دندان شماره 2 سمت راست بالا هم داره سفید میزنه.

تقریبا دندانهای بالا ردیف شدن.عسلم.

علاقه ی زیادی به پیامهای بازرگانی داری .

مخصوصا گن مردانه و ظرف غذای کودک و کیف محافظ .

تو هر شرایطی که هستی سریع میشینی و زل میزنی به تلویزیون.

حتی اگه تو خواب صداشون و بفهمی.

1 مهر روی پاهات بلند شدی و کانال تلویزیون رو عوض کردی .الهی قربون انگشتات بشم.

از صحبت با تلفن اصلا خوشت نمیاد ؛اما جدیدا تا میگم الو

دستت رو میذاری روی گوشت و با زبون خودت باهام صحبت میکنی.

با انگشتات هم با لب پایینت بازی میکنی و صدا در میاری.

بعد از حدود 2 ماه که بهت میگفتم بگی الهی شکر،ا

لان بلد شدی و تا غذا یا چیزی میخوری و میگم بگو الهی شکر ،

سریع 2 تا دستات رو بالا میبری و شکرگزاری میکنی.

اشاره کردن رو هم یاد گرفتی و به همه چیز اشاره میکنی.

تا میگم کو تیانا؟به عکسهات روی دیوار اشاره میکنی.

نِ نِ نِ هم یاد گرفتی و پشت سر هم تکرار میکنی.

فدای دختر شیرین زبونم بشم که تا ذوقش میکنم واسم لوس میشه.

امروز صبحانه اش سبزی و نون سنگک خوردی.

نوش جونت.دومین مرتبه بود.

پسته هم توی غذات میریزم ؛همینجوری هم میخوری.

گلابی هم که عاشقشی.

عکسهای این پست رو بعد توی همین پست واست میذارمشون.