تيانا عمر مامان و باباتيانا عمر مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

تیانا عمر مامان و بابا

بهونه پرستش

فداي دختر شيرين زبونم بشم که ماشالله خيلي استعداد داره و باهوشه،در ضمن خيلي هم شيطون.اما من همه جوره ميپرستمش و دوسش دارم،.موتور ،ماشين،خوردش،اچين واچين،ايوور(انگور)،آر آر(قار قار)،ميو ميو،ادا ادا(قدا قدا) ،خورشت،امز (قرمز) ،تشي(ترشي)،خرس،باشش(بالش)،نکون(نکن)و....به لغت نامه ات اضافه شده،هر چيزي بهت ميگم سريع ميگي:باسّه،(باشه).غذا که ميخوري ميگي: الا شوت يعني الهي شکر و به مامان هم ميگي ميسي،يعني مرسي.مرواريد يازدهمت الان که متوجه شدم جوونه کوچولويي زده،دندان نيش سمت راست ،رديف بالا.دندان نيش سمت چپ بالا هم کم کم داره بيرون مياد.مبارکت باشه عزيزم. از صبح تا ظهر فوق العاده دختر خوبي هستي ،اما از،ظهر که بابات مياد يه کم لوس ميشي و بهونه گيري...
15 مرداد 1393

اولينها

عسل مامان فدات شم که چقده ماهي،قران نگهدارت باشه ،رفتارت مثل بچه هاي سه ساله است ،درک و فهمت ،رفتارت ،شعورت ،همه چيزت عاليه .منکه خدارو روزي هزار مرتبه شکر ميکنم.اولين جمله اي که گفتي اين بود :مامان بيا.که سوم مردادماه ،شب رفته بودي رو تخت صدام ميکردي تا بيام بهت مي مي بدم بخوابي،اخه هنوز بدون مي مي نخوابيدي. امروز هم برا اولين بار خودت با لوگوهات داشتي مثلا ماشين درست ميکردي.تا ميخوام نماز بخونم سريعچادرتو مياري و با جانماز خودت شروع ميکني ،نماز ميخوني،زير لب هم يه چيزايي زمزمه ميکني.قربونت برم.چهارم مردادهم رفتيم اتليه دو تا عکس گرفتي که خيلي ناز شدن،که درست :يکسال و هشت ماه و نيم داشتي.بعدش رفتيم مجتمع خليج فارس خريد کرديم.بابا واست ماشين...
7 مرداد 1393

شيرين ترينم

              تزيين درب يخچال ،توسط دخمل نازم.      کلمات جديد که ياد گرفتي:باباله : دوباره.دداشي: نقاشي.چش چش آبله : چشم چشم دو ابرو.عسقم : عشقم .اوشي : گوشي. آلي : قالي. موش.سش :کش. اوله: حوله. دفّر : دفتر.همّا : هلما. ابيشم:منظورت کرم ابريشم . مدّسه : مدرسه .پات : پارک ،سسله :سرسره .باتش :بالشت ،فيل : فيلم .فششه : فرشته ،ممات : اب نبات ،اصّه : قصّه ،وقتي بهت ميگم کيه کيه ،ميگي منم منم. شايد چيزي رو از قلم انداخته باشم......                     &n...
29 تير 1393

اب بازي

اين عکسها مربوط به 8 خردادماهه که برا اولين بار بابا استخرتو اب کرد و با پارميدا اب بازي کردي،دست بابا درد نکنه.       ...
15 تير 1393

باي باي پوشک

عشق ماماني ،يه دنيا سلام ،يه دنيا عشق و علاقه و يه دنيا مهربوني رو الان 14 تير ساعت 7:40 دقيقه صبح در حاليکه داري سي دي مي ما مي رو نگاه ميکني تقديمت ميکنم.البته اين سي دي جديده ،ترانه هاي خاله ستاره است که بابا واست خريده اما تو کلا به سي دي هاي خودت ميگي :مي ما مي.کلا تو خلاقي تو هر چيزي.حدودا يکماهه که اصلا حال و حوصله پوشک رو نداري،خيلي کم پوشک ميشي،با بدبختي پوشکت ميکنم .اينروزها داريم پروژه باي باي پوشک رو اجرا ميکنيم،خيلي همکاري ميکني.البته گاهي وقتا من اصرارت ميکنم و اذيت ميشيم.به هر حال من بيشتر نگران از شير گرفتنتم که متاسفانه خيلي وابسته اي و نميدونم چي پيش مياد.انشالله تا 2 ماه ديگه خدا کمکمون کنه.       ...
14 تير 1393

دختر 19/5 ماهه ي من

تو روزهاي 19  ماهگي بزرگ ميشي و من لحظه به لحظه عاشقتر ميشم، وابستگيت به من و البته لبتاپ نميذاره برات بنويسم و همين باعث ميشه دير به دير بيام، زياد از حد به حسني  بقول خودت مي ما مي علاقه داري و بايد روزي دست کم 20 مرتبه ببينيش،از گل مو زدن متنفري،با زور بايد موهاتو ببندم. شعر معروفت که خودت ساختي ورد زبون همه شده ،قربون دختر خلاقم برم، جي جا حي ،ما ماني ،به بابايي ميگي جي جا جي. کلمه هاي جديدت:پيستا(پيتزا)،تس (سس)، مماشش (لواشک)، ناني (راني)، ادوس (خرگوش)،بالون (باران)، تاتا عباسي،کيشيش(کشمش)  واستا واستا (وايسا وايسا)، عشقم،دوسيت دالم،دات (لاک)، پنته (پنکه) بيدار شو ، و.....تو اين ماه صداي حيوانات رو بلد شدي و ت...
7 تير 1393

همه جور عکس

همه جوره قربونت میرم       اینروزا با این بلدرچینها سرگرمی   خیلی عکس اماده کرده بودم اما حجمشو ن بالا بود و وقت نداشتم سر فرصت میذارم توی همین پست   ...
13 خرداد 1393

واکسن 18 ماهگی

دوشنبه 21 اردیبهشت باز بردمت دکتر اخه داروها جواب ندادن وبعد از 5 روز مصرف انگار روز اول مریضیت بود. با تجویز و مصرف سری جدید داروهات و بعد از 3 روز مصرف بالاخره روز 5 شنبه خوب شدی.. امروز یکشنبه بردمت واسه واکسن. نوبت دوم بودیم .وضعیت رشدت بالاتر از خط منحنی بود و به گفته ی خانوم بهداشت؛عالی بودی . موقع تزریق واکسن ؛قلبم داشت کنده میشد اخه بابایی باهامون نبود .تو هم از صبح با گریه بیدار شدی. این بود که بیشتر استرس داشتم. تزریق واکسن تو دست و پا ؛بیشتر اشکتو در اورد. من که داشتم میمردم؛یه خانومه اومد کمکم. خیلی گریه کردی تا اینکه اومدیم خونه و دیگه یادت رفت . شروع کردی به بازی و رقصیدن. بعدشم یکسره تا 6 بع...
28 ارديبهشت 1393